-
ممنونم ازت
31 تیر 1390 11:07
خیلی ممنونم ازت که به من این حس رو دادی گاهی وقتا لازمه گریه کردن تو شادی گاهی وقتا لازمه دلت از غم بگیره بگی صبر کن بگه نه!دیگه خیلی دیره . . . گاهی وقتا لازمه اگه عشقت رو می خوای بگی دوستت دارم آه ...
-
چقد سخته
23 تیر 1390 10:04
چقد سخته که تو باشی و دور از دست من باشی حالا که عاشقی حیفه تو هم دوباره تنها شی بیا با هم از این تقدیر ازین دلشوره پر گیریم من و تو تا ته جاده به این عاشقی در گیریم بذار دستاتو تو دستام بذار گم شن سیاهی ها بمون حالا کنار من نری سمت دو را هی ها . . .
-
پای لنگ
23 تیر 1390 09:39
(( پای لنگ )) کبوترها لبه ی بام بیخ هم کز کرده و نرها همانطور که دور ماده ها می چرخیدند روی هم بن غُر می رفتند. زن روی حیاط سیمانی نشسته بود و لباس می شست. باد که وزیدن گرفت، با پشت دست عرق پیشانی اش را پاک کرد و به آسمان نگاهی انداخت و گفت : ـ (( این آسمون امروز می باره )) و بلند صدا زد : ـ (( زیبا زودتر بِجُم ، هوا...
-
تا مبادا!!!
16 تیر 1390 09:32
گفتم آهسته تر قدم بزنم لب ایوان دل این بار تا مبادا! خدا نکند! تو بفهمی که عاشقم ... . . .
-
قهوه خانه
25 اردیبهشت 1390 10:15
دود قلیان از لای میله های قفس که داخل آمد بغض قناری ترکید و به به و چه چه همه بلند شد! قهوه خانه از دود پر شد. *** بعد از یارانه ها چقدر نان جا می گیرد درون سفره ی خالی ما! و بابا سر به زیر تر شده مادر گریه می ...؟ نه! پیاز داغ درست می کند. ما درختِ بَشیم. (۱) (۱) درخت بَش :درخت خود رو که بدون رسیدگی و آب و غذا رشد می...
-
قسم
14 اردیبهشت 1390 10:57
حالا که می روی ، برو اما یواش تر آهسته تر قدم زن و حتی یواش تر رو می کشی تو از من و آرام می روی طاقت ندارد این دل تنها یواش تر پوشیده ای لباس نو اَت را تو را خدا دامن بکش به دامن صحرا یواش تر باور بکن که بعدِ تو باران واژه ها تر کرده برگ دفتر من را یواش تر آیا هزار و یک شب من را شنیده ای؟ بی آنکه بشنوی بکش اما یواش تر...
-
کجا بروم؟
8 اردیبهشت 1390 11:43
تو آفریدگار همین بیتهای منی و من تو را به حرمت این لحظه دوست می دارم. بگو به من ! که کجا از تو دور شوم ؟ که تو ! آسمان منی . پرنده ، کجا بپرد ؟ چون محیط تویی . کجا بروم ؟ که هر کجا باشم کبوتر جلدم که یک عمریست زلال چشمهای تو آشیان من است . نفس نفس ، صدای تو در گوش من جاریست ، غریو موجهای تو در من ندای آزادیست ، افق...
-
لطفا کمی فکر کنید
25 فروردین 1390 11:34
قلبش از طپیدن که ایستاد قلمش را زمین گذاشت و نفس راحتی کشید ـ : (( چقدر این داستان طولانی بود )) *** برای دوست عزیزم محمد یوسفی از دورود لرستان. او مرد شده بود بی آنکه نانی به خانه بیاورد و یا حتی دستهایش تاولی زده باشد. کپسولهای اکسیژن را که از خانه بیرون می بردند او مرد شده بود . بچه ها جلو دویدند اما این بار بازی...
-
عجب حالی داره امسال
15 فروردین 1390 13:12
عجب حالی داره امسال چه احوالی داره امسال بیا حافظو وا کن عجب فالی داره امسال سلام به همه ی دوستای خوب و مهربونم . امیدوارم سالی پر از موفقیت و شادکامی داشته باشید. سفره ی هفت سین آینه قرآن پدر مادر خواهر برادر تیک تیک ساعت آغاز بهار سال ۱۳۹۰ بر همگی مبارک. لحظه ها بوی عشق می دادند و بهار خانه ی ما را پر کرده بود....
-
سال نو مبارک
7 فروردین 1390 12:02
فرا رسیدن سال ۱۳۹۰ را به همه ی شما دوستان عزیزم تبریک می گویم. با آرزوی سالی پر از موفقیت و شادکامی برای شما عزیزان شهزاده ی زیبای من باید تو را پیدا کنم باید بگویم عاشقم باید تو را شیدا کنم من مرد تنها در سفر در کوچه هایت در به در باید تو را پیدا کنم همچون ستاره در سحر
-
داستان کوتاه
11 اسفند 1389 17:42
(( قلّک)) به نام خدا سلّانه سلّانه در تاریکی کوچه به پیش می رفت. مثل لنج عمو حسن وقتی که روی سینه ی سیاه دریا جلو می رفت و عمو می گفت: ـ(( ها عامو ، ای شبگرد مست کوچه هاست ، نمی بینی چطور تلو تلو می خوره؟)) قرمزی سرِ سیگاری که در دست داشت با هر چپ و راست شدنش ، خط ممتد و شکسته ای درست می کرد. پکّی به سیگار زد ، تمام...
-
چادر گلی
8 اسفند 1389 11:09
چادر گلی به سر کشیدی ، عروس شدی مردی شبیه من تو دیدی ، عروس شدی هرگز نظر نداشت دلت مال من شوی از ترس من چه زود دویدی ، عروس شدی ترسیده بود دلت که توی قفس نپرد؟ از چنگ من تو زود پریدی ، عروس شدی بر روی شاخسار گل خنده ات ، لبخند این خنده از کجا تو چیدی ، عروس شدی یعنی پلنگ قلب من پنجه اش نرسید؟ آهو ز من تو زود رمیدی ،...
-
سرانجام
28 بهمن 1389 19:35
چون قطره اشک از چشمهایت ساده می افتم در سایه ای کز چشمهات افتاده می افتم من سیب کال شاخسارت مانده ام اما وقتی شدم اینبار هم آماده می افتم وقتی بنا شد آخر این قصه بد باشد فرقی ندارد دل به کی دل داده می افتم شاید سحر از دستهایت ساده پر گیرم وقتی چو اشکی در دل سجاده می افتم
-
به همین سادگی
4 بهمن 1389 10:37
زندگی اتفاق زیباییست آمدن ساده ماندن و رفتن روی این سن زمان کوتاهی قصه را ساده خواندن و رفتن *** چقدر آروم می گیرم چقدر این درد می چسبه کنار تو اگه باشم هوای سرد می چسبه دو نخ سیگار در اوج خماری نگاه تو کشیدن زیر این بارون به این شبگرد می چسبه *** عشق تو بارانیست که بر پهناوری رویایم می نشیند و در رگهایم تند می دود...
-
لبخند من
9 دی 1389 16:12
من انتظارِ دیدنت را دوست دارم زیبای من خندیدنت را دوست دارم می رنجی از من مهربانتر می شوی ، باز آن لحظه ها رنجیدنت را دوست دارم کِل می کشی امشب که ما هستیم با هم خاتون من رقصیدنت را دوست دارم شیرین شده لبهای تو با خنده ات، آه لبخندِ من بوسیدنت را دوست دارم عمداً خطایی می کنم من چون همیشه ای مهربان بخشیدنت را دوست دارم...
-
تاسوعای چابهار
30 آذر 1389 19:31
تقدیم به شهیدان تاسوعای چابهار: من بغض می کنم و تو پرواز می کنی این شعر را گُلم ، خودت آغاز می کنی تو اوج را بلدی نازنین ، در عروج هم با دست و پای بسته تو اعجاز می کنی با هجرتت ، تو پرستو ، بهار عمر را با برف فصلهای یخ زده دمساز می کنی تو زخم کهنه ای که درآیینه ی زمان با هر وقوع تندِ حادثه سر باز می کنی گویند کربلا...
-
هر چی می خوای بگو بی خیال
15 آذر 1389 20:24
دلم از شیشه نبود و دلت از سنگ نبود پیش از این آینه از عشق تو کمرنگ نبود پیش از این بین من و تو سخنی جایز بود فرصت دیدن ما این همه هم تنگ نبود پیش از این گر که کسی راز مرا می فهمید جای همدردی او صحبتی از جنگ نبود یاد تو نیست ولی یاد دلم مانده هنوز راز تنهایی ما غیر یک آهنگ نبود ساز من بود و فضا و گل لبخند تو ، آه پیش...
-
در پاسخ به نظرات شما
8 آذر 1389 16:29
به نام خدا چند وقتی است که شخصی یا اشخاصی به جای نظر دادن ، به خودشان اجازه می دهند و به ناحق فحش و ناسزا می نویسند و من را متاسف می کنند . حال روی صحبتم با این دسته افراد است: (( انسانیت و انسان بودن در نوشتن ناسزا به دیگران نیست، من لازم نمی بینم به این افراد جوابی بدهم اما دوست دارم چشمهایشان را بازتر کنند و این...
-
بوسه های آتشین(۳)
6 آذر 1389 16:54
لبخند بزن تنها برای من لبخند بزن بانوی زیبای زندگیم. من در تو می بینم تمام آرزوهای زیبایم را و برای توست که این شعر را می سرایم تنها برای تو تویی که هم اکنون سرت را بر شانه هایم گذاشته ای. زنده باد این عشق زنده باد لبخند زنده باد بوسه های شبانه و جاوید باد حرارت لبهای تو که تنم را در خود ذوب کرده است. تو پرواز می کنی...
-
بی تو
24 آبان 1389 16:58
بی تو دارم ازتمام حرفهاته می کشم این پک آخربرای توست تاته می کشم عاشقی معنی احساس درونی من است بی تو این سیگار را! نه! می کشم
-
چاقو
12 آبان 1389 09:57
زن صدای خنده های مرد را که شنید خندید. از لای پلکهای به خون نشسته اش نگاه کرد. مرد داخل می شد و چاقو تیز تر... . . . از چشم زن خون می چکید.
-
هر چه هستم ؛ عاشقم
6 آبان 1389 19:03
از تو دلگیر نمی شوم هرگز! تو را می بخشم! به رسم تمام دوستی ها به رسم تمام محبتها به یاد آن همه لبخند و بوسه ها به یاد تو به یاد خودم به یاد خداوند که می بیند. من همینم منم من یک انسان. هر چه هستم؛ عاشقم
-
من و دریا
28 مهر 1389 20:34
بادبانهای افراشته سلام شما که ایستاده اید در باد دریا مرا صدا کرده است. و من قرار شده امشب امشب که ماه گمشده در خواب خود در حریر آغوشش تنهای تنهاخودم شنا کنم تا صبح. من دریا را دوست دارم من شنا را دوست دارم در میان موجهای سینه اش غرق شدن را دوست دارم من دریا را دوست دارم من ...
-
بوسه های آتشین ۲
25 مهر 1389 20:21
تمام تنهاییم را به تو می سپارم ای باد وحشی و بر تشنگی لبهای هوسناکت ای زیبای من شهوانی ترین بوسه ها را می نشانم من تو را می بوسم و تو مرا می بوسی و خداوند بوسه هایش را از آسمان بر ما ارزانی می دارد. پاینده باد عشق پاینده باد نام خداوند پاینده باد بوسه های شبانه. من تنهاییم را به تو می سپارم ای باد وحشی من بوسیدنت را...
-
بوسه هایی آتشین
24 مهر 1389 17:27
پنجره از هرم نفسهامان می سوخت و شب شاهد رسوایی ما بود. من تو و تمام بوسه های آتشین که لبهایمان را می سوخت گواهند که ما عاشق همیم. دوستت دارم
-
با تو
4 مهر 1389 16:28
من تو را دارم چه غم دارم بس است تا تو را دارم چه کم دارم بس است بی تو دنیاازهوای زندگی خالی وبا تو نفس را دم به دم دارم بس است
-
نیمه ی شعبان مبارک
31 تیر 1389 11:50
یا ابا صالح المهدی ادرکنی فرا رسیدن نیمه ی شعبان تولد امام زمان (عج) بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد. غروب جمکران: پای پیاده، قطره اشک من و انتظار بی پایان هر عصر سرد جمعه من و احتضار بی پایان دارد غروب می کند این جمعه هم خورشید پشت سرم عبور مردمِ بایک شمار بی پایان دیدی برای دیدن شخصی دلت تنگ است؟ اورا نبینی و تو...
-
دوباره سلام
20 تیر 1389 22:23
چه اتفاق عجیبی من و شما خانم دوباره به هم رسیدیم ما دوتا خانم این کوچه آخرش می شود بن بست اما شما یعنی می روی تا کجا خانم با آن اشاره ی چشم و رژ پر رنگ من را دوباره کشتی تو ناقلا خانم من بچه ام ، دهنم بوی شیر دارد عقل درست و حسابی ندارم هما خانم مثل بی بی عزیزم نه!تو ببین آخر کی کی کی کجا؟ من نه! شما خانم کِی می رسم...
-
چند شعر
2 خرداد 1389 18:57
سلام دوستان خوبم. باز هم بهانه ای دست داد تا بیشتر از پیش باشم. این چند شعر هدیه کوچکیست به مهربانی شما دوستان عزیزم. امیدوارم با نظرات خوبتان مرا راهنمایی کنید. مِن مِن کنان کنار من اینجا نشسته ای خوشحالم اینکه هنوز تو با ما نشسته ای چادر به سر و پشت خمیده،قدی کوتاه چشمی به اتنظار دم صبح فردا نشسته ای گاهی به من،به...
-
متاسفم
21 اردیبهشت 1389 21:06
با سلام خدمت دوستای خوبم. می دانم که کار با گیتار آدمو محدود می کنه اما برای من گیتار دوست وفاداریست که خیلی وقتها در تنهاییهایم پا به پای من ایستادگی کرده و هم اکنون هم کنار من به دیوار تکیه داده است و می بینم که چقدر آرام و مهربان منتظر بوسه بر سر انگشتان من است. این ترانه یکی از کارای تازمه: متاسفم