اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

دوباره سلام

چه اتفاق عجیبی من و شما خانم            دوباره به هم رسیدیم ما دوتا خانم

این کوچه آخرش می شود بن بست        اما شما یعنی می روی تا کجا خانم

با آن اشاره ی چشم و رژ پر رنگ         من را دوباره کشتی تو ناقلا خانم

من بچه ام ، دهنم بوی شیر دارد          عقل درست و حسابی ندارم هما خانم

مثل بی بی عزیزم نه!تو ببین آخر        کی کی کی کجا؟ من نه! شما خانم

کِی می رسم به آخر کوچه خداوندا       کم مانده است بروم در کما خانم

یک درب و یک خانه شکرت باز         راه من و شما شده دیگر جدا خانم 

**** 

آغاز می کنم غزلی را به نـام تو      خندیده ام به لحن عجیب سلام تو

ما عاشق و معشوق بی بدیلی که      من چاکرم و تا بوده ام ،غلام تو

دیروز نردبانمان شکست ور نه       پر می زدم تا که بیایم به بام تو

این روزها پدر و مادرم گیرند        اجازه نمی دهند شوم هم کلام تو

بیچاره آنها هـنوزهـم نمی دانند       من مدتیست که افتاده ام به دام تو

تقصیر کیست؟من یا تو یا تقدیـر      اینکه شده ام حال بنده رام تو

پس بی خیال که فردا چه خواهد شد   پایان شد این غزل هم به نام تو

***

خون می خورم که خون به دلت کرده ام مادر       من را ببخش اگر که نکرده ام تو را باور

حق من است که تاوان کشد ز من تقدیر              شرمنده ام خدا اگر که شده ام چنین کافر

بازی که نیست،صحبت دار مکافات است            تا کی برنده می شود این دفعه در آخر

از خود دلم گرفته که بوده ام پر از اصراف         بیهوده رفت عمر عزیزم در این ها دَر

****

خو می کنم به درد خودم به شماها چه؟            

باید قدم بزنم در سکوتم کنار دریا، چه  

تلخ است رقص غروب و ترانه در ساحل        

امروز حال من گرفته به صبح فردا چه؟

ممنونم از تو، بسیارمتشکرم ولی مادر           این حال و روز من آخر به بابا چه؟

روی حیاط شادی گنجشکها برپاست             چی درک می کنند که رنج دنیا چه؟

ای کاش من بال داشتم تا دیگر                   هنگام وعده نمی رسیدم چه دست پاچه

حرف من و تو این است ما آزادیم               کوتاه کن که کاکا چه گفت و دادا چه؟

***  

با هر چه جنگ کنم با تو نمی توان جنگید      تسلیم می شوم به دلیلی که نمی توان فهمید

از هر کسی که برنجم تو آن کسی که هیچ      به هیج بهانه و حرفی ازتو نمی توان رنجید

گفتی گناه گر چه بزرگ است ، می بخشم       جز کفر را که زهیچ کس نمی توان بخشید

من هیچـم و تویی که همه بودنـم هستـی         تو آن که با تو زهیچ کس نمی توان ترسید

****

در کجای آسمان پنهان شدی باید که پیدایت کنم  

من قرار است عاشقت باشم ببین بگذار شیدایت کنم

روزها رفتند و اما در تمنای نگاهی از تو حیف           

من کنون دیگر شده ام مجنون تو بگذار لیلایت کنم

*** 

حال من خوب است حال تو چطور؟         مال من بد نیست مال تو چطور؟

کو بذار فالت ببینه دخترو                     فال من عالیست فال تو چطور؟

ما دو انسان از دو سال پاکتی                 سال من شیر است سال تو چطور؟

دوستت دارم نوشتم حیف که                  دال من آبیست دال تو چطور؟

پشت خط این روزها بد مانده ام              کال من بیزیست کال تو چطور؟

باید از این شهر آتش بال زد                  بال من چوبیست بال تو چطور؟

***

من تو را دارم چه غم دارم بس است          تا تو را دارم چه کم دارم بس است

بی تو دنیا ازهوای زندگی خالی و با          تو نفس را دم به دم دارم بس است

شعرها بسیار گفتم و دگر بسیار هم             شعر موزون تا بگم دارم بس است

بی تو چی دارم؟ همه پوچی و با              تو دو دنیا را به هم دارم بس است

کل دنیا هم به هم ریزد چه رنج                من خدا را در دلم دارم بس است

***

نظرات 4 + ارسال نظر
yashar 21 تیر 1389 ساعت 00:14 http://www.denizsoft.com

این نظر توسط Persian Weblog Spammer ارسال شده است برای اطلاعات بیشتر به سایت دنیز سافت مراجعه کنید www.DenizSoft.com

[ بدون نام ] 22 تیر 1389 ساعت 09:18

سلام

ما دو انسان از دو سال پاکتی سال من شیر است سال تو چطور؟
فکر کنم اگه می نوشتین شیریست بهتر بود چون قافیه هم رعایت می شد. می دونم منظورتون چیه صرفا به خاطر قافیه گفتم.

دوستت دارم نوشتم حیف که دال من آبیست دال تو چطور؟
چرا دال دوستت دارم شما آبی شده. واسه قافیه؟




آدم برفی 22 تیر 1389 ساعت 09:21

ببخشین نظر قبل رو من گذاشتم یادم رفت اسممو بذارم.
شعری که واسم گذاشته بودین جالب بود. منو یاد خاطره ی غم انگیز شعر پروانه آبی انداخت. یادش بخیر. بعد از ۲ سال هنوز غصه اش از دلم نرفته.
خودمو می سپارم به خدا
موفق باشید شما

آدم برفی 22 تیر 1389 ساعت 09:24

ممنونم از تو، بسیارمتشکرم ولی مادر این حال و روز من آخر به بابا چه؟
اینجا هم جالب بود. ولی ببخشین بابا نقش اصلی رو ایفا می کنه. مگه می شه ندونه.نخیر بذارین مامان با بابا صحبت کنه...
یادتون باشه من از ریزی نوشته هاتون شماره چشمم یه شماره رفت بالا. باور کنید چشام داره می سوزه. میشه درشت تر بنویسید آقای معلم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد