اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

محکمه الهی

یه شب که من حسابی خسته بودم

همین جــوری چشامو بستـه بـودم

سیاهی چشــام یه لحظه سُـر خـورد

یــه دفعـه مثل مرده ها خوابم برد

تــو خواب دیدم محشر کــبری شده

محکـمــة الهــــی بــر پــــا شـــده

خـــدا نشستـه مــردم از مــرد و زن

ردیف ردیف مقــابلش واستــــادن

چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه

به بنده هاش عتاب خطاب می کنـه

میگه چـرا این همــه لج می کنیـد

راهتــونو بـی خـودی کج مـی کنیـد

آیــــه فرستـادم کــه آدم بشیـــد

بــا دلخوشـی کنــار هـم جـم بشید

دلای غــم گرفتــه رو شــ­­ــاد کنیــد

بـا فکــرتـون دنیــــا رو آبــاد کنیـد

عقــل دادم بـریـــد تــدبـّر کـنیــد

نـه اینکه جای عقلو کــاه پر کنیـد

مــن بهتون چقد مـــاشالاّ گفتــم

نیـــــــافریـده بــاریکــلاّ گفتـــم

من که هـواتونو همیشـه داشتـــم

حتی یه لحظــه گشنه تون نذاشتـم

امــــا شمـا بازی نکــرده باختیـــد

نشـستیـد و خــــدای جعلی ساختیـد

هـر کـدوم از شما خودش خدا شـــد

از مــــا و آیــه های مـا جـدا شــــد

یه جو زمین و این همه شلوغـــی؟

این همه دیــن و مذهب دروغـــی؟

حقیقتـاً شماهـــا خیـلی پستـیـن

خــر نبـاشیـن گـــاوو نمـی پرستین

از تـوی جـم یکــی بـُلن شد ایستاد

بُـلن بـُلن هــی صلـــــوات فرستـاد

از اون قیافه هــای پـشـم و پـیـلـی

از اون اعُجـوبـه هـای چـرب و چـیـلی

گف چــرا هیشکی روسری سرش نیست

پس چـرا هیشکی پیش همسرش نیست

چــرا زنـا ایـــن جـــوری بد لبــاسن

مــردای غیـــــرتــی کجــا پلاسـن؟

خــدا بهش گف بتمـرگ حرف نــزن

اینجا کـــه فرقی نـدارن مــــرد و زن

یــارو کِنِف شــد ولــی از رو نــرفت

حرف خـدا از گـوش اون تو نـرفـت

چشاش مـی چرخه نمی دونم چشــه

آهان می خواد یواشکی جیم بشــه

دید یـــه کمی سرش شلوغـــه خـدا

یواش یواش شـد از جماعت جـــدا

بــا شکمـی شبیـــه بشکــة نفت

یهو سرش رو پایین انـداخت و رفت

قــراولا چـــن تــا بهش ایس دادن

یــارو وا نستاد تـا جلوش واستـادن

فوری در آورد واسه شون چک کشید

گف ببرید وصول کنیـد خوش بشیـد

دلــــم بـــــرای حــوریـا لـک زده

دیـر بــرســم یکــی دیگـه تـک زده

اگــــر نرم حوریــــه دلگیر میشــــه

تو رو خــــدا بذار برم دیر میشـــــه

قراول حضــرت حــق دمش گــــرم

بـا رشـــوه ی خیلی کلـون نشد نـرم

گـــوشای یــارو رو گرف تو دستـش

کشون کشون برد و یه جایـی بستش

رشوه ی حاجــی رو ضمیمــه کــردن

تـوی جهنـم اونــو بیمــه کـــردن

حاجیــه داش بـُلن بُـلن غر مـــی زد

داش روی اعصـابـــــا تلنگر مــــی زد

خدا بهش گف دیگه بس کن حاجـی

یه خورده هم حبس نفس کــن حـاجـی

ایـن همــــه آدم رو معــطّل نکـن

بگیـر بشین این قــــده کل کل نکــن

یـــه عا لمه نامــه داریـم نخــونده

تـــــازه ، هنوز کُرات دیگــــه مـونده

نامــه ی تـو پر از کـــارای زشتـــــه

کی به تو گفتـه جات توی بهشتــــه ؟

بهش جـــــای آدمــای بـاحالـــــه

ولت کنـــــم بری بهش ؟ محالـــــه

یادتــــه کـه چقد ریا می کـــــردی

بنده هــای مـــــارو سیـا مـــی کردی

تا یـــه نفر دور و بــرت مـی دیــــدی

چقد ولا الضّــــا لّینـو مـی کشیـــدی

این همه که روضه و نوحــه خونـدی

یه لقمه نون دست کسی رسـونـــدی؟

خیال می کردی ما حواسمــون نیس

نظم نظام هستی کشکـی کشکی س؟

هر کـــــاری کـردی بچــه هـا نوشتن

می خوای برو خـودت ببین تـــو زونکن

خلاصـــه ، وقتی یـارو فهمید اینـــه

بـــــازم دُرُس نمـی تونس بشینــــه

کاسه ی صبرش یه دفـه سر می رف

تـــا فرصـتی گیر می آورد در می رف

قیـامتـه اینجـــا عجـب جـــــاییــه

جــون شمــــا خیلـی تمـاشـــاییــه

از یــــه طرف کلــی کشیش آوردن

کشون کشون همـه رو پیش آوردن

گفتـم اینـــــارو کـــــه قطار کردن

بیچـــــاره ها مگـــه چیکار کــردن؟

مأ موره گف میگم بهت مــن الان

مفسد فی الارض کــه میگن همین هان

گفت: اینـــــا بهش فروشی کـردن

بـــی پـدرا خــــــدارو جوشی کــردن

بنـــــام دین حسابی خــوردن اینها

کـــفر خـــــــدارو در آوردن اینهــــا

بد جــوری ژاندارکو اینـــا چزونـدن

زنــده تـوی آتیش اونـــو سوزوندن

روی زمین خـــدایی پیشــه کــردن

خون گالیلـــه رو تو شیشــه کــردن

اگــــه بهش بگی کُلاتــو صاف کن

بهت میگـــه بشین و اعتـراف کــن

همیشـــه در حــال نظاره بــــودن

شما بگـــــو اینا چی کــــاره بـودن؟

خیام اومد یه بطری ام تــو دستش

رفت و یه گوشــه یی گرف نشستش

حــــاجی بُـلن شد با صـدای محکم

گف : ایـن آقـــا بـاید بــره جهنـــم

خدا بهش گف تـــو دخـا لت نکــن

بــــه اهـل معرفت جسارت نکـــن

بگــــو چرا بـــه خون این هلاکـــی

این کـــه نه مدعی داره نـــه شاکـی

نــه گـرد و خاک کــرده و نـه هیاهـو

نــــه عربده کشیده و نـــه چاقــــو

نـــه مال این نــــه مال اونـو برده

فقط عـــرق خــــریده رفتـــه خورده

آدم خوبیـه هـــــــواشو داشتــــم

اینجا خــــودم براش شراب گذاشتـم

یهــــو شنیــــدم ایس خبردار دادن

نشستـه ها بُــلن شـدن واستـــادن

حضرت اسرافیل از اونــــور اومد

رف روی چـــار پایــه و چــن تا صـــور زد

دیــــدم دارن تخت روون میــــارن

فرشتـــه هــــا رو دوششــون میـــارن

مونده بودم کــه این کیـــه خدایا

تـــو محشـر این کــارا چیـــــه خدایـــا

فِک می کنید داخل اون تخ کی بود

الان میگم ،یـه لحظه ، اسمش چی بـود؟

اون که تو دنیا مثل توپ صدا کـرد

همون کــــه این لامپــارو اختـرا کــــرد

همونکه کاراش عالی بود اون دیگه

بگید بــابــا ، تومــــاس ادیسون دیگـه

خــدا بهش گف دیگـــه پایین نیـا

یـــــه راس بـــــرو بهش پیش انبیـــا

وقت و تلف نکن تــوماس زود برو

بــه هـر وسیلــه ای اگـــــر بود بــــرو

از روی پل نری یـــه وخ مـی افتــی

مـیگــم هــــوایی ببرنـــد و مفتـــــی

باز حاجــی ساکت نتونس بشینـــه

گفت کـــه : مفهــــوم عدالت اینـــه؟

آخه ادیسون کــه مسلمون نبود

ایـن بـابـا اهل دیــن و ایمــــون نبــود

نــه روضه رفته بود نــه پـای منبر

نــه شمـر می دونس چیـه نــــه خـنجــر

یــه رکعت ام نماز شب نخــونـده

با سیم میماش شب رو به صُب رسونده

حرفــای یارو کــه بـــه اینجا رسید

خـــدا یه آهـــی از تــــــه دل کشیـــد

حضرت حق خــودش رو جابجا کرد

یــــــه کم به این حاجی نیگا نیگا کـرد

از اون نگـاههـای عـاقل انـدر ـــــ

[ سفیه ] شــــــو بـاید بیــارم ایـن ور

با اینکه خیلی خیلی خستـه هم بود

خطاب بــــه بنده هاش دوبـاره فرمـــود

شمـــا عجب کلّـــه خرایی هستید

بـــابــا عجب جـــــونـورایـی هستیـــد

شمر اگه بود آدولف هیتلــرم بود

خـنجــر اگـــــر بــود روو ِلــوِرم بـود

حیفه کــــه آدم خودشو پیر کنــه

و ســـوزنش فقط یــــه جـــا گیر کنــه

میگیـد تومـاس من مسلمـون نبـود

اهل نمــاز و دیـن و ایمــــون نبــــود

اولاً از کجا میگیــد ایـن حرفــــو ؟

در بیــــارید کـلّــة زیــــر بـــرفـــو

اون منــو بهتـر از شمـا شنـاختـه

دلیلشـم این چیزایــی کــــه ساختـــه

درسـتـــه گفتـه ام عبـادت کنیــد

نگفتــــــه ام به خلـق خدمت کنیـد؟

تومـاس نه بُم ساخته نه جنگ کرده

دنیـــارو هم کلـّـــی قشنگ کــــــرده

من یـــه چراغ کــه بیشتـر نداشتـم

اونم تـــو آسمونـا کــــار گذاشتـــم

توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد

نمیدونید چقــــد کمک به مــن کـرد

تو دنیـا هیچـکی بـی چـراغ نبوده

یا اگـرم بـوده ، تــــو بــاغ نبــوده

خــدا بـرای حاجـــــی آتش افــروخت

دروغ چرا یـــه کم براش دلــم سوخت

طفلی تــو باورش چــــه قصرا ساخته

اما بـــه اینجا کـــــه رسیده باختــــه

یکی میاد یــــه هاله ایی بــاهاشـــه

چقـــد بهش میـــاد فرشتـــه باشـــه

اومد رسید و دست گذاش رو دوشــم

دهـــانشـــــو آوُرد کنــــار گـوشـــم

گف:تو کــه کلّه ات پرِ قورمـه سبزیست

وقتی نمــی فهمی، بپرســی بــد نیست

اونکـــه نشستـه یک مقــام والاست

متــرجمـــه ، رفیق حق تعالـــی ست

خـودِ خــــدا نیست ، نمـاینده شـــــه

مــــورد اعتماده شـــه بنــده شـــــه

خــــدای لم یلد کــــه دیدنــی نیس

صــــداش با این گوشـا شنیدنی نیس

شمــــا زمینیـــا همــش همینیـــد

اونــــورِ میـــزی رو خـــــدا مـی بینیـد

همینجوری می خواس بلن شه نم نم

گف : کـــه پاشو، بـاید بــری جهنــــم

وقتـی دیـدم منم گــــرفتار شــــدم

داد کشیــدم یــــه دفعـه بیدار شدم

منبع: طنز خلیل جوادی

 

مسیح، آرش ای پی

 

به نام خدا

 

روز اول آشناییمون یادت هست

اون روز قشنگی که به دلت دلم دل بست

همه خنده ها و بوسه های تو

طلسم هرچی غم و غصه که بود می شکست

 

اما یهو دل  تو برگشت و چرخید

اون وقتی که چشات یکی دیگه رو دید

My heart broken-hearted and died

وقتی لبای تو به اون خندید

 

no no, go  go  away far me

no no , go don’t stay with me

no no , you never was love me

 

چرا اینقد زدی به من نارو

چرا سوزوندی تو نامه هارو

حالا حقته که تنها باشی باشه برو

برو دیگه نمی خوامت بی چشم و رو

 

فکرنکنی اگه بیای بازم پیشم

مث قدیما من عاشقت می شم

برو دیگه مردی برام امروز

I forget you easy my chose

 

کجا بودی اون روزایی که تنها

رهام کردی رها بشم تو غمها

حالا می خوای ببخشمت به سادگی

برو گمشو، نمی خوامت خیلی بدی

 

I never could forget you honey

But you sell  me to his money

Scat , you  never  was  love me

No no  go far  a way  with he

 

no no, go  go  away far me

no no, go don’t stay with me

no no, you never was love me

 

 بگو اون چی داشت که قید عشقمو زدی

چرا کردی تو با من این همه بدی

نمی بخشم تو رو برو پی کارت

دیگه نگو ببخش منو بشو ساکت

خودتم خوب می دونی که بودمت عاشق

اما نبودی تو با من یه دفه صادق

حالا با چه رویی اومدی بازم پیشم

برو برو من دیگه عاشقت نمی شم

 

no no, go  go  away far me

no no, go don’t stay with me

no no, you never was love me

 

 

 

 

چکار کنیم؟

به نام خداوند والا مقام

سلام

قبل از هر چیز از غیبتم عذر خواهی می کنم.کار بسیار واجبی پیش اومد که مجبور شدم برم تهران و امروز شنبه رسیدم.

این هفته کلاس شعر تشکیل نمی شه اما لطفا هر کدوم از شما نظر خودتونو راجع به ادامه کلاس در آینده بیان کنید.

اگه براتون تعریف کنم برای چی رفته بودم تهران حال می کنین. جای همگیتون خالی.

منتظر نظراتتون هستم.

با تشکر فراوون.

 

 

چند ترانه

زمان پر می گیرد از برابر نگاهم
و من همچنان مبهوت سکوتم.
در گیر و دار ثانیه ها خواب می غلطد
آرام در سایه سار پلکهایم.
آرام گویی قاصدکی بر لب بامی،
پلک می افتد
و شب، تمام فضا را می گیرد.
***
ثانیه های آخر:
هرگز نگفتم به تو من چقدر تو رو می خواستمت
باور ندارم که دیگه نشه هرگز ببینمت
هرگز نگفتم به تو من دیوونه نگات شدم
عاشق مهربونیات عاشق خنده هات شدم
نگفتم و حالا دارم می سوزم از فاصله ها
چه سرنوشت شومیه مردن یه گوشه بی صدا
ثانیه های آخره لحظه مردن منه
داره غم ندیدنت تیشه به جونم می زنه
.
.
.
بی تو عجب زندونیه زندگی حالا واسه من
کاشکی فقط یه بار دیگه ببینمت ای یاس من
از من تو دوری می کنی بگو آخه جرمم چیه
نگو که قلبت گلکم به این جدایی راضیه
نامهربونی می کنی با قلب بی قرار من
حتی یه لحظه نمی خوای تا که باشی کنار من
ثانیه های آخره لحظه مردن منه
داره غم ندیدنت تیشه به جونم می زنه
****
من کتاب زندگیمو کردم از دوباره آغاز
واسه اینه که دوباره می زنم به زیر آواز
بین ما دیگه تموم شد همه حرفای گذشته
می دونم ساده گذشتی از تموم اون گذشته
حالا تو تنها نشستی بی خیال درست مثل من
سرد و بی صدا شکستی بی خیال درست مثل من
فکر می کردی اگه رفتی دل من کانون درده
خونه خاموش قلبم برای همیشه سرده
رفتی و رحمی نکردی تو به حال قلب تنهام
حالا با چه رویی می خوای که باشی دوباره همرام
حالا تو تنها نشستی بی خیال درست مثل من
سرد و بی صدا شکستی بی خیال درست مثل من
*****
اگه دستات مال من باشه خدای قلبمی
چه غروری داره قلبم وقتی که پیش منی
اگه با چشم سیاهت به چشام نگا کنی
می رسم به آسمون وقتی منو صدا کنی
.
.
.
.
آخه اون لحن صدات وقتی تو گوشم می خونه
دل من قلب تو رو عاشق قلبم می دونه
ای خدا چه حسیه وقتی که با من می مونی
با صدایی مهربون واسم ترانه می خونی
نمی دونم نمی دونم چی بذارم اسمشو
اسم این حس قشنگم واسه تو
****
بسه دیگه خسته شدم اینقد دیگه گریه نکن
با گریه های الکیت منو دیگه خسته نکن
دیگه نه رنگی نداره حنای گریه های تو
راحت کنم خیالتو نمی میرم برای تو
ساده بگم به سادگی گذاشتمت دیگه کنار
آهای فلانی با توام لج منو تو در نیار
دو سه روزه که تو دیگه از حال قلب من دیگه
خبر نداری که دیگه دارم واسه تو می میرم
از روزی که تو رفتی و تنها گذاشتی قلبمو
کسی ندیده خندمو دارم واسه تو می میرم
فکر نکنی اگه یه روز بری منو ترکم کنی
رهام کنی تو غصه هام برات دیوونه نمی شم
اگه بازم بیای پیشم بخوای که آزارم کنی
بگی که اشتباه کردم برات دیوونه نمی شم
بسه دیگه خسته شدم اینقد دیگه گریه نکن
با گریه های الکیت منو دیگه خسته نکن
دیگه نه رنگی نداره حنای گریه های تو
راحت کنم خیالتو نمی میرم برای تو
ساده بگم به سادگی گذاشتمت دیگه کنار
آهای فلانی با توام لج منو تو در نیار
***
آهای تویی که ویرونی، تواین زندون حیرونی
همتی کن اگه حالا ، راه فرارو می دونی
تو این سرداب تنهایی، کسی راهی نمی دونه
راضی نشو به مردگی، تو ای سردار زندونی
حرفی بزن چیزی بگو، شب بی ستاره هاش سیاست
فکری بکن که می دونی، یه دست خالی بی صداست
دستاتو حلقه کن به هم ، تا بشکنه طلسم غم
یه کاری کن تو می تونی، تو ای سردار زندونی
***

آلبوم رویا

این هم نمونه آهنگهای آماده به ضبط:

گیتار.

  ثانیه های آخر

   ای تو

  حس قشنگ

   رهایم کن