اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

بی مقدمه

امروز احساس می کنم انسان زیبای دیگری شدم  و به خدا و انسانها به گونه ای دیگر نگاه می کنم نگاهی سرشار از عشق. آنجا که خداوند می فرماید:(( خداوند هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند))

کلوب

<!-- Begin Cloob.com Profile Display code -->
<script language="javascript" src="http://chat.cloob.com/profile/?data=909zzlz29028lajveq467z&them=9&chatreq=true"></script>
<!-- End Cloob.com Profile Display code -->

کوچه

از کوچه باز نیم نگاهی و یک لبخند

آری خیال مبهمی از یک تبسم تو

تصویری که هیچ گاه گل نمی کند در چشم.

یک حس شاد

زمزمه ای،نغمه ای،آهنگ

از قلب من به پنجره ی چشمهای بس دلتنگ

آن آرزو که هیچ گاه پل نمی زند در چشم.

یک شب خیال،پرده ی افکارازدلم دزدید

بر بال تشنه ی یک ابر،ساده ومعصوم

لبریزازلبالبی یک تب جانکاه،

در کوچه های خسته این شهر گم شدم آرام.

در زیر لب ترانه و در دل هوای بوسه تو

غافل زخوداسیرخاطره هایی که باد می خواندم

در گوش عاشق زارم به صد فسانه و راز.

تا چشم گشودم دوباره پنجره بود

هم صحبت دلی که تو را از خدا می خواست

یک دفتر و قلم و نگاهی به شب تسلیم

دستی که باز پر شده بود از نجابت تو.

از پنجره نگاه و تبسم،

به دل امید.

از کوچه باز نیم نگاهی و یک لبخند،

هر زمزمه توسل گرمی به ساحت دوست...

تا چشم گشودم سحر بیامد پیش

من بودم و خیال تو و کوچه ای تاریک

من بودم و امید نگاهی و یک لبخند،

                                        من بودم و... .

قایق و پسر

قایق از دست پسر بچه رمید

رفت در دامن افسونگر آب،

روی سرسبزی چند موج چرید.

پسرک بانگ کشید

های قایق بگریخت

غافلان خنده بس است

قایق آن بند زبان بسته درید.

آن طرف ترهمگان

به طرب نوشانوش

بی خبر زانکه پسر،از پی قایق گم کرده خویش

به دل آب پرید.

ساعتی چند گذشت

و طرب گم شد و رفت

پدری با لب کف کرده جلو

بر لب ماسه ی خوابیده ولی

پسر خویش ندید.

ماه بر ساحل چشمش بنشست

کوهی ازغصه ی یک حادثه برکشکولش

گریه سر داد،کمک خواست و خود،

روی تنهایی یک کفش خمید.

در همان لحظه که در پهنه آب

صید جویان همه جا می جستند

دید یک مرد که از صخره ی موج

مرغکی روشن و نو رسته پرید.

آه دیدند پسر را که هنوز

در پی قایق خود می تازید

سر خوش ازبازی پرخنده ی خویش

روی آن آینه ی آبی رنگ

ماه در کالبدش می خندید.

یک روز

یک روز می دانی که من،تنها تو را می خواستم  آن روز که شاید دگر،یک عمر تنها مانده ام

یک روز می فهمی چرا، اینقدر خواندم عاشقم     آن روزکه بی تو دگر،یک عمر تنها خوانده ام

یک روز می دانی که تو،بودی تمام خواهشم      آن روزکه بی تو دگر،یک عمر تنها رانده ام

                                یک روز می آید ولی بینی که دیگر نیستم

                                 ای کاش بینی تو مرا آن روزها با کیستم

امروز محتاجم به تو، فردا که مرهم نیستی    امروز می خواهم تو را،آه ای اله نازها

امروز قلبم می پرد،سویت از این فرسنگها    امروزمی جویم تورا،ای سرزمین رازها

امروز تنهایی من ، پر می شود از بودنت     امروزمی گریم تورا،با غم ترین آوازها

                                    امروز می خوانم تو را،هرچند فردا نیستی

                                 من مرگ را آماده ام ، تا بنگرم با کیستی

بی تو

بی تو منم کنار ورقهای بی قرار           مشتی کتاب،دفترایام سرد وتار

یک جام سرد رنگ رخ رفته ازهراس     یک شاخه گل به رسم قدیم گل بهار

یک ساز خسته و بیتی ترانه، باز           سیمی که ر نمی دهد که بیاید دگر به کار

من هستم و خیال نفسهای پاک تو           من هستم و خدا و نفسهای بی شمار

در یک اتاق که جا کرده درخودش         قلب مرا و دهد دائمش فشار

با یک حیاط که باران ندیده است           جز قطره های اشک مرا گوشه و کنار

بی تو منم و همین جمله های کور          بی تو منم و همین گریه های زار

اینجا سکوت هق هق من می دهد به باد    این هدیه ای که مانده زیاد تو یادگار

حالا که جام می زنم و می روم زهوش    دردا منم کنار ورقهای بی قرار

و تو...

...وپرنده را پرواز آزادیست

آنجا که قفس

تعریف ساده ای از دلبستگیهای ماست.

وافق پنجره ای که چشم را می دزدد،

وشعر حنجره ای که باز می خواند:

"آی ،زمستان بی تو چقدر بی برف است".

وتو...

جا مانده ای درست کنار شتاب زده ترین نگاه،

آن روز مسخ شده در ازدحام فکر،

حتی خیال هم منتظر رفتنت نبود.

حالا تو بال داری و شمع می رقصد

کولی صفت کنار قطره اشکم.

و ناز می خندد،

عکسی که قاب گرفته تو را در خویش.

با آن نگاه با من به رمز می گوید

طفلی بسوز که فردا تو اینجایی.

۳ ترانه

            (1)

بشنو صدامو ای یار   برای آخرین بار

قفل سکوت و بشکن   بعدش خدا نگهدار

تنها می مونه قلبم    اگه بری از پیشم

می سوزمو می میرم  بی تو دیوونه می شم

دستات بذار تو دستام   بیا گوش کن به حرفام

بیا بشنو صدامو    بیا ببین که تنهام

تو این سکوتِ مردن   لحظه ها رو شمردن

خواب و خیال و رویاست   دل به کسی سپردن

وقتی تنها می مونم   از عشق تو می خونم

اما چه فایده داره     باید بری می دونم

بشنو صدامو ای یار   برای آخرین بار

قفل سکوت و بشکن   بعدش خدا نگهدار

دستای تو همیشه   واسم یه سر پناهه

می خوای بری می دونم   قلب تو بی گناهه

اما یادت نره که    یکی واست می مرد که

اونقدر که عاشقت بود  واست قسم می خورد که...

بشنو صدامو ای یار   برای آخرین بار

قفل سکوت و بشکن   بعدش خدا نگهدار.

****

                                        (2)

آره یادم نبود که دیگه نیستی   داشتم برای تو آواز می خوندم

تو خیابونای خیس و خلوت     با جای خالی تو من می روندم

گوشه به گوشه این شهر خراب    خاطرات تو برام زنده می شد

جای خالی تو اون چشم سیات     تصویر تاریک آینده می شد

آره آره آره  آره دل دیوونم     دل دل دل دل ویرونم

دنبال تو بود توی خلوت شب   تو ولی کجا بودی من نمی دونم

یه نیمکت تنها میون پارک     یادگار عشق منو عشق تو بود

نمی دونم اما یه روز کجا      کی نگاتو از تو نگام ربود

حالا منم اینجا تنها و خیس    با نیمکت تنها من می مونم

با آغوش خیالی و لبهای تو  دیوونه شدم و من می خونم

آره آره آره  آره دل دیوونم     دل دل دل دل ویرونم

دنبال تو بود توی خلوت شب   تو ولی کجا بودی من نمی دونم.

*****    

                                      (3)

خیال کردی اگه بری از قلب من جدا بشی

اگه مثِ شب گریه هام آرومو بی صدا بشی

اگه بری قلب منو اسیر غصه ها کنی

اگه بخوای که اسممو از رو لبات جدا کنی

اگه مثِ همه مردم غریب و بی وفا بشی

اگه بازم چیزی نگی ساکت و بی صدا بشی

بخوای دیگه عشق منو بدی دست فراموشی

بری برای همیشه توی سکوت و خاموشی

اگه نخوای باور کنی تو عمرمی تو جونمی

اگه نخوای که بشنوی توی تنم تو خونمی

اگه بخوای بازم بری ترکم کنی تو تنهایی

منم همون ترانه ای به یاد عشق رویایی،

تویی جون من،تو ایمون من    تویی باعث موندنو،خوندنو،رگ وخون من

تو وجود من،تار و پود من     تویی عشقمو مستی و راستی و همه بود من

تو خدای من،تو صدای من     تویی نغمه وآهنگ،از دل دلتنگ،تویی نای من

تو بهار من، تو نگار من         تویی شاهد بودنو موندنو، تویی یار من

اگه بری ترکم کنی تنهایی من می میرمو

می دونم نمی خوای بدونی که می دونمو

حالا دیگه با کی هستی و می خندی    می دونم... می میرم

می میرمو می دونم نمی خوای بدونی که

واسه تو می مردمو غصتو می خوردمو

حالا تو چه آسون چشماتو می بندی     می دونم... می میرم.

اعتراف

پنجره با من حرف می زند:

"حسود کم آوردی؟"

اعتراف می کنم به پوچی خود

به تهی دستهایم

وافکارم

آنجا که در برابر تو سرم را به زیر می گیرم.

وخسته ام...

از نبودن!

وبودن هیچ.

جرم

به جرم با تو بودن یه عمره که می سوزم

دست خودم نیست آخه دوست دارم هنوزم

چشمات با من غریبه نگات پر از فریبه

کاشکی خودت می دیدی چی آوردی به روزم

حسرت بی تو بودن توی دلم نشسته

ساده بگم عزیزم دلم ازت شکسته

بی تو اگر چه اینجا خوب وبدش می گذره

اما بدون که قلبم دل به کسی نبسته