تقدیم به شهیدان تاسوعای چابهار:
من بغض می کنم و تو پرواز می کنی این شعر را گُلم ، خودت آغاز می کنی
تو اوج را بلدی نازنین ، در عروج هم با دست و پای بسته تو اعجاز می کنی
با هجرتت ، تو پرستو ، بهار عمر را با برف فصلهای یخ زده دمساز می کنی
تو زخم کهنه ای که درآیینه ی زمان با هر وقوع تندِ حادثه سر باز می کنی
گویند کربلا گِرِه خوردَه ست و باز تو با خون خود کنون گِرِه را باز می کنی
دیروز کربلا و کنون چابهار ، تو خود را در این مقایسه ممتاز می کنی
ابری شده هوایِ دل من و باز هم من بغض می کنم و تو پرواز می کنی