اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

کجا بروم؟

تو آفریدگار همین بیتهای منی

و من تو را

    به حرمت این لحظه دوست می دارم.

بگو به من !

    که کجا از تو دور شوم ؟

که تو !

    آسمان منی .

پرنده ، کجا بپرد ؟ چون محیط تویی .

کجا بروم ؟

    که هر کجا باشم

کبوتر جلدم که یک عمریست

    زلال چشمهای تو آشیان من است .

نفس نفس ،

صدای تو در گوش من جاریست ،

غریو موجهای تو در من ندای آزادیست ،

افق افق نگاه آبیِ سبزت ، بلند بلند

کشیده می شود آهسته تا کناره ی اروند

غزل غزل 

ترانه ترانه

    سرود سرود.

بگو به من !

کجا بروم ؟ که با هر موج ،

تو در تمام نفسهای من شعر می گویی ؟

بیا به حرمت این لحظه های نورانی

مرا بلند بلند بخوانم ، بکوبم به صخره ها زیرا

که از تو دست ندارم ،

که خوب می دانم

و خوب می دانی !

برای همیشه

         تو آفریدگار شعرهای منی.

نظرات 1 + ارسال نظر
تلاله 10 اردیبهشت 1390 ساعت 16:31

سلام بسیار زیبا بود.این روزا دلم گرفته.زیاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد