اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

چاقو

زن صدای خنده های مرد را که شنید خندید. 

از لای پلکهای به خون نشسته اش نگاه کرد.

مرد داخل می شد و چاقو تیز تر... 

از چشم زن خون می چکید. 

هر چه هستم ؛ عاشقم

از تو دلگیر نمی شوم 

هرگز! 

تو را می بخشم!  

به رسم تمام دوستی ها 

به رسم تمام محبتها 

به یاد آن همه لبخند و بوسه ها 

به یاد تو 

به یاد خودم  

به یاد خداوند که می بیند. 

من همینم 

منم 

من 

یک انسان. 

هر چه هستم؛ عاشقم  

من و دریا

بادبانهای افراشته سلام

شما که ایستاده اید در باد

دریا مرا صدا کرده است.

و من قرار شده امشب

امشب که ماه گمشده در خواب

خود در حریر آغوشش

                 تنهای تنهاخودم

                            شنا کنم تا صبح.

من دریا را دوست دارم

             من شنا را دوست دارم

                    در میان موجهای سینه اش

غرق شدن را دوست دارم

              من دریا را دوست دارم

من ...





بوسه های آتشین ۲

تمام تنهاییم را به تو می سپارم 

ای باد وحشی 

و بر تشنگی لبهای هوسناکت 

ای زیبای من 

شهوانی ترین بوسه ها را می نشانم 

من تو را می بوسم

و تو مرا می بوسی 

و خداوند 

بوسه هایش را از آسمان 

بر ما ارزانی می دارد. 

پاینده باد عشق 

پاینده باد نام خداوند 

پاینده باد بوسه های شبانه. 

من تنهاییم را به تو می سپارم 

ای باد وحشی 

من بوسیدنت را دوست دارم

بوسه هایی آتشین

 پنجره از هرم نفسهامان می سوخت  

و شب 

شاهد رسوایی ما بود. 

من  

      تو  

و تمام بوسه های آتشین که لبهایمان را می سوخت 

گواهند 

  که ما عاشق همیم. 

  دوستت دارم

با تو

من تو را دارم چه غم دارم بس است 

تا تو را دارم چه کم دارم بس است 

بی تو دنیاازهوای زندگی خالی وبا 

تو نفس را دم به دم دارم بس است

نیمه ی شعبان مبارک

یا ابا صالح المهدی ادرکنی 

فرا رسیدن نیمه ی شعبان تولد امام زمان (عج)  

بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد.

 غروب جمکران:

پای پیاده، قطره اشک من و انتظار بی پایان              هر عصر سرد جمعه من و احتضار بی پایان

دارد غروب می کند این جمعه هم خورشید                 پشت سرم عبور مردمِ بایک شمار بی پایان

دیدی برای دیدن شخصی دلت تنگ است؟                 اورا نبینی و تو بمانی و یک فشار بی پایان؟

آیا شده که در تب عشقی بسوزی و بعد                     شبها توباشی وتشویش و اضطرار بی پایان؟

حالا منم اینجا و پرچم سرخی و گنبد سبز                   که روی آن نوشته فقط یک شعار بی پایان

عجل علی ظهورک ای گل زهرا بگو آخر                   کی می دمی ز قبله تو با یک بهار بی پایان

رو می کنم به سمت تو با گریه می گویم                    آقا سلام نوکرت به تو با افتخار بی پایان

نام تو روی لبم هست و عادتی شده ام                       تکرار نام تو هستم به یک نوار بی پایان

قلبم گرفته از همه کس از خودم، انگار                      دنیا کشیده دور دلم یک حصار بی پایان

می ترسم اینکه بمیرم نبینمت ای کاش                       می شدکه من اجاره کنم یک قطار بی پایان

هرعصرجمعه هوای دلم می شود غمناک                  لبریز از غم دوریِ تو و یک غبار بی پایان

مهدی بیا که نامه ی دل را کنم کوتاه                         پایان بده به اشکِ من و انتظار بی پایان

غربت ظهور:

ایها النّاس منم مهدی زهرا ، برو ای آقا                 مانده ام بین شما یکهّ و تنها ، برو ای آقا

از شماها چه کسی منتظر موعود است؟                 منتظر هست کسی بین شماها؟برو ای آقا

این نگینیست که خاتم به نشانم داده                        زیر انگشتری من شده دنیا ، برو ای آقا

کشتی نوحم و با من تو بیا بی انصاف                 می شوی غرقه ی طوفانی دریا،برو ای آقا

ذوالفقار علی و اسب حسین دارم من                     این همه معجزه هایم شده پیدا ، برو ای آقا

تو همان حجت مایی که پس از یک چندی             شده ای خارجِ از غیبت کبری!؟برو ای آقا

اگر او زود بیاید که نمی دانم کی                         شاید امروز و یا نوبت فردا ، برو ای آقا

من خودم نوکریش می کنم و می میرم                تو برو حوصله را سر نبر از ما،برو ای آقا

گوش ما پر شده از حرف دروغی و نگو                ایها النّاس منم مهدی زهرا ، برو ای آقا

شفاعت:

با دو دست کوچکش او باز راهم را گرفت            خنده ای آرام زد دست مرا او تا گرفت

در نگاهش انعکاسی نوری از یک قصه بود           و برایم روز شیرینی که دنیا پا گرفت

دخترم دنیای من پرسید بابا او کجاست؟              او که گفتی سایه ها را از شب دنیا گرفت

من سوالی دارم از او تا بپرسم می شود                 از کجا از کی سراغ خانه اش بابا گرفت؟

آنچه می بایست گفتم من به چشمانی که بود           غرق در شوق جوابی ساده که از ما گرفت

دخترم اینجاست او ، با ما کنار ما و تو               شایدم حس کردییش وقتی به قلبت جا گرفت

یک شب پر درد،سرما،تخت درمانگاه و اشک       دکتری شرمنده از درمان امیدم را گرفت

ماه کامل بود و شهر شب شلوغ و نیمه شب            حال تو اما امید از بودن فردا گرفت

قطره ای از آسمان بر گونه ام افتاد و باز              زانوان بی توانم بار دیگر با تقلّا نا گرفت

رو به سوی آسمان گفتم خدایا التماس                   آنقدر باریدم آن شب که تبم بالا گرفت

خواب رفتم من و دیدم چارده نورخدا                    آمدند و آخریشان حالی از دنیا گرفت

من فقط مبهوت بودم غرق اشک وناله تا               در بغل دنیای من را حضرت زهرا گرفت

گفت که امشب به یمن نیمه ی شعبان خدا            دخترت را به تو بخشید و شفا آنجا گرفت

اشک بود از صورتم چون سیل طوفانی به راه     پیش چشم من شفاعت آن زمان معنی گرفت

دوباره سلام

چه اتفاق عجیبی من و شما خانم            دوباره به هم رسیدیم ما دوتا خانم

این کوچه آخرش می شود بن بست        اما شما یعنی می روی تا کجا خانم

با آن اشاره ی چشم و رژ پر رنگ         من را دوباره کشتی تو ناقلا خانم

من بچه ام ، دهنم بوی شیر دارد          عقل درست و حسابی ندارم هما خانم

مثل بی بی عزیزم نه!تو ببین آخر        کی کی کی کجا؟ من نه! شما خانم

کِی می رسم به آخر کوچه خداوندا       کم مانده است بروم در کما خانم

یک درب و یک خانه شکرت باز         راه من و شما شده دیگر جدا خانم 

**** 

آغاز می کنم غزلی را به نـام تو      خندیده ام به لحن عجیب سلام تو

ما عاشق و معشوق بی بدیلی که      من چاکرم و تا بوده ام ،غلام تو

دیروز نردبانمان شکست ور نه       پر می زدم تا که بیایم به بام تو

این روزها پدر و مادرم گیرند        اجازه نمی دهند شوم هم کلام تو

بیچاره آنها هـنوزهـم نمی دانند       من مدتیست که افتاده ام به دام تو

تقصیر کیست؟من یا تو یا تقدیـر      اینکه شده ام حال بنده رام تو

پس بی خیال که فردا چه خواهد شد   پایان شد این غزل هم به نام تو

***

خون می خورم که خون به دلت کرده ام مادر       من را ببخش اگر که نکرده ام تو را باور

حق من است که تاوان کشد ز من تقدیر              شرمنده ام خدا اگر که شده ام چنین کافر

بازی که نیست،صحبت دار مکافات است            تا کی برنده می شود این دفعه در آخر

از خود دلم گرفته که بوده ام پر از اصراف         بیهوده رفت عمر عزیزم در این ها دَر

****

خو می کنم به درد خودم به شماها چه؟            

باید قدم بزنم در سکوتم کنار دریا، چه  

تلخ است رقص غروب و ترانه در ساحل        

امروز حال من گرفته به صبح فردا چه؟

ممنونم از تو، بسیارمتشکرم ولی مادر           این حال و روز من آخر به بابا چه؟

روی حیاط شادی گنجشکها برپاست             چی درک می کنند که رنج دنیا چه؟

ای کاش من بال داشتم تا دیگر                   هنگام وعده نمی رسیدم چه دست پاچه

حرف من و تو این است ما آزادیم               کوتاه کن که کاکا چه گفت و دادا چه؟

***  

با هر چه جنگ کنم با تو نمی توان جنگید      تسلیم می شوم به دلیلی که نمی توان فهمید

از هر کسی که برنجم تو آن کسی که هیچ      به هیج بهانه و حرفی ازتو نمی توان رنجید

گفتی گناه گر چه بزرگ است ، می بخشم       جز کفر را که زهیچ کس نمی توان بخشید

من هیچـم و تویی که همه بودنـم هستـی         تو آن که با تو زهیچ کس نمی توان ترسید

****

در کجای آسمان پنهان شدی باید که پیدایت کنم  

من قرار است عاشقت باشم ببین بگذار شیدایت کنم

روزها رفتند و اما در تمنای نگاهی از تو حیف           

من کنون دیگر شده ام مجنون تو بگذار لیلایت کنم

*** 

حال من خوب است حال تو چطور؟         مال من بد نیست مال تو چطور؟

کو بذار فالت ببینه دخترو                     فال من عالیست فال تو چطور؟

ما دو انسان از دو سال پاکتی                 سال من شیر است سال تو چطور؟

دوستت دارم نوشتم حیف که                  دال من آبیست دال تو چطور؟

پشت خط این روزها بد مانده ام              کال من بیزیست کال تو چطور؟

باید از این شهر آتش بال زد                  بال من چوبیست بال تو چطور؟

***

من تو را دارم چه غم دارم بس است          تا تو را دارم چه کم دارم بس است

بی تو دنیا ازهوای زندگی خالی و با          تو نفس را دم به دم دارم بس است

شعرها بسیار گفتم و دگر بسیار هم             شعر موزون تا بگم دارم بس است

بی تو چی دارم؟ همه پوچی و با              تو دو دنیا را به هم دارم بس است

کل دنیا هم به هم ریزد چه رنج                من خدا را در دلم دارم بس است

***

چند شعر

سلام دوستان خوبم. 

باز هم بهانه ای دست داد تا بیشتر از پیش باشم. 

این چند شعر هدیه کوچکیست به مهربانی شما دوستان عزیزم. 

امیدوارم با نظرات خوبتان مرا راهنمایی کنید. 

مِن مِن کنان کنار من اینجا نشسته ای

خوشحالم اینکه هنوز تو با ما نشسته ای

چادر به سر و پشت خمیده،قدی کوتاه

چشمی به اتنظار دم صبح فردا نشسته ای

گاهی به من،به در به دیوار فحش می دهی

حالا ولی به روی مبل چه تنها نشسته ای

چشمان تو برای من آیینه شد دیدم

یک خانه قدیمی و من بودم و تو،آنجا نشسته ای

پای همان درخت قدیمی و باز می خندی

فکرت مدام پیش من است یک دنیا، نشسته ای

بازی این من نا مهربان را به صد تشویق

تائید می کنی و تحسین تو هر جا نشسته ای

حالا بگو به چه فکر می کنی که تو این طور

در هم فرو گرفته ای سر خود را نشسته ای

بی بی دلم برای روزها تنگ می شود برخیز

دست مرا بگیر تو حالا پس چرا نشسته ای

****

تقدیم به مرحومه نجمه زارع : 

دوباره شعر تو را خواندم که عشق قابیل است

و پای همان بهت ماندم که عشق قابیل است؟

تو شکل شبنم صبحی که زود شد تبخیر

و من به این رسیدم آندم که عشق قابیل است

نمی شود و نخواهم گذاشت بازی کند تاریخ

که من به جهانی رساندم که عشق قابیل است

برای تو پاپوش کرده بود او ولی من هم

ببین که کار کجا کشاندم که عشق قابیل است

چقدر زیر فضای توام کنون که بی پروا

پای برهنه شعر دواندم که عشق قابیل است

اکنون به احترام تو ساکت شدم ولی آخر

چگونه داد نزنم چو خواندم که عشق قابیل است

****

وقتی به تو محتاجم دوری و همین کافیست

تا اینکه بدانم وصل در پازل ماها نیست

من و تو و یک خانه در حسرت خندیدن

من رفتم و تو رفتی ، اندوه فضا باقیست

انگار نفهمیدی من مات تو بودم لیک

یک حرکت نو دارم گوش رخ تو خالیست

آمد لب من از تو یک بوسه بگیرد دید

تو دور شدی رفتی مثلی که سرکاریست

ای کاش نگاه من سنگین تر از اینها بود

تا اینکه نمی دیدم سوتی که چه بدحالیست

یک حرکت کامل بود تدبیر دفاع تو

سخت است نگویم که بازی تو بدعالیست

با این همه می بینی ، من عاشق تو هستم

رفتی به سلامت که بازی به خدا کافیست

**** 

کز کرده سه کنج اتاق و به جای تو

زانو بغل گرفته ام  و از برای تو

یک شعر تازه نوشته ام ، دلم تنگ است

حال و هوای دلم پر شده از هوای تو

بوسه که راه ندارد،نمی شود،ممنوع

روی لب تو گذارم ولی به پای تو

این بیت بیت عاشق من تا بدانی که

قلبم ، جانم ، روحم و عشقم فدای تو

اسطوره ی منی و متشکرم ازین تقدیر

اینکه تو را به من داده است وخدای تو

زودی کند که بیایی و گرنه می ترسم

امشب اجل بغل کندم او به جای تو

***** 

تقدیم به حضرت فاطمه زهرا(س): 

امشب به روی زمین ماه مرده است

بس که ز ابرهای سیه زخم خورده است

با سایه ای که دو تا گشته روی خاک

خود را به ساحل دریا سپرده است

بر چهره اش نشان غم لاله های سرخ

از جان کشیده او بسی ناله های سرخ

در آسمان نگاه کرد و بروی ستاره دید

دور سر ستاره او بسی هاله های سرخ

یک شهر پر شده از های و هوی و باز

جرعت نموده کند او سوی او دراز

دست سیاه خودش را شب عبوس

حالا که نیست پنجره ای سمت ماه باز

امشب به روی ماه گریه می کند خورشید

شب پرده دار شد او ، دمی لغزید

برروی گونه ی خورشید اشک تنهایی،

وقتی تمام هستی خود را به شب بخشید

متاسفم

با سلام خدمت دوستای خوبم. 

می دانم که کار با گیتار آدمو محدود می کنه اما برای من گیتار دوست وفاداریست که خیلی وقتها در تنهاییهایم پا به پای من ایستادگی کرده و هم اکنون هم کنار من به دیوار تکیه داده است و می بینم که چقدر آرام و مهربان منتظر بوسه بر سر انگشتان من است. 

این ترانه یکی از کارای تازمه: 

 

متاسفم