آن وقتها که دلم بوی باران میدهد دردیست اگر شعر هم تسکینی نباشد.
برای ابراز پشیمانیم در برابر تو نمی دانم که آیا این اشکها کافیست؟من به جرم اولین گناهم مستحق عذاب تو شدم و تو چقدر بزرگواری که هنوز دوستم می داری و مرا در پناه دستهایت از بارش باران بلا حفظ می کنی.
یک ماه و یک ستاره در آسمان دوباره
او و خیال یک عشق با چند ابر پاره
شب روشن از ترانه یک شعر عاشقانه
از او ترانه خواندن زیباترین بهانه
مردی به شوق دیدار یک سایه قاب دیوار
در نور ماه می زد آرام روی گیتار
فرسنگها از آن مرد آن شب که بود هم سرد
معشوقه داشت با خود در سینه نقطه ای درد
نه درد ازغم یار او که نشد گرفتار
او بود عاشق کس بیچاره مرد بیمار
یک ماه و یک ستاره بودند درنظاره
که آن شب زعشق جان داد آن قلب پاره پاره
در بی وفایی دنیا شکی ندارم اما در وفای خودم چرا.
در تنهاییهایم دلم بیشتر برای تو می سوزد تا خودم،زیرا می ترسم چون من تنها باشی.
خدا را در تنها یی یافتم اما تا به دیگران گفتم دور شد.
وقتی دل تو به اندازه مشتت است چگونه می خواهی خدا را مهمان دلت کنی؟
آنجا که سکوت حرف اول و آخر پنجره است،سنگ را خبر کن.
وقتی مثل مورچه سیاه تو زمینه سیاه راه می ری توقع داری لهت نکنن؟
وقتی خودم نمی تونم پرواز کنم،دلم رو که می تونم پر بدم.
کسی که همه اش داد می زند هرگز نمی شنود.
تو از جنس مورچه هایی هستی که هر جا بوی منفعت بیاد سر و کله شون پیدا می شه. دقت کن مورچه،نه مگس.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدایا اگر چه سزاوار بخشش تو نیستم اما خدایا تو خود فرمودی که هرگز از درگاه والایت نا امید نگردم چرا که ناامیدی را گناهی بزرگ دانستی.خدایا تو خود می دانی اگر قدم در راه انجام کاری گذاشتم همه از لطف و عنایت تو بود وگرنه مرا کجا توانایی انجام نیکی بود؟حال که خود به سوی خیر وخوبی هدایتم کردی نگذار وجود ناتوانم درهم بشکند و از تیر حوادث زخمی گردد.که خود می دانی جز تو پناهی ندارم.آمین یا رب العالمین.