من یاد تو ام گرچه دلت با من نیست
دورم ز تو اما دل من آهن نیست
هر روز ز من فاصله می گیری حیف
این فاصله ها حق دلت تا من نیست
داری کجا پر می کشی جای تو توی قلبمه
پر پر نکن قلب منو بی تو دلم جهنمه
با من خداحافظ نگو من مرد بازی نیستم
گفتم برو اما بدون قلبا که راضی نیستم
هرچند می دونی که من اینقدر هم بد نیستم
هربار با شک گفتم عشق حالا مردد نیستم
0
0
0
ای شادترین ترانه یادت نرود
ای شعر بلند عاشقانه یادت نرود
هرجا که روی به هر زبان خواهی باش
تو مال منی به هر بهانه یادت نرود
همه ی پنجره ها می خندند
با من امروز که من خوشحالم
آسمان تنگ گرفته است به خود دنیا را
من به اینی که گرفتار توام می بالم
***
بین ما خاطره هائیست بهارم که فقط
مرگ باید ببرد از دل من آنها را
آرزو دارم اگر عمر همین امروز است
عشق فرصت دهد از بوسه ی دیگر مارا
با من از بوسه به ادراک سخن می گوید
شبنمی تازه که بر غنچه گلی خوابیده
عشق آغاز نگاهیست در آن ساعت که
ماه بر خلوت آیینه ی من تابیده
یک نفس همدم من باش همینم کافیست
اینکه یک لحظه کنارت بنشینم کافیست
اینکه زیبایی دنیای خدا را تنها
خیره در چشم سباه تو ببینم کافیست
.
.
.
با من یه کاری کن عاشق بشم عاشق
بشکن سکوتت رو آروم بکن هق هق
موهاتو رو دوشت آهسته تر واکن
آروم خودت رو تو ،تو قلب من جا کن
شبها که مهتابه فانوس تو شعرت
آبم کن از هرم آغوش پر مهرت
مستم کن از لبهات من رو خرابم کن
با قصه ی چشمات من رو تو خوابم کن
با من یه کاری کن با من یه کاری کن
عشقت رو تو قلبم تو کنده کاری کن
با من یه کاری کن دلواپست باشم
تو اینهمه عاشق تنها کست باشم
با من یه کاری کن راشو نمی دونم
هرچی می خوای فک کن ، شاید یه دیوونه ام
اما یه کاری کن تا عاشقت باشم
شیداترین عاشق تو کلّ دنیا شم
ممنونم از خدا که تو را آفریده است
پای تو را به خلوت قلبم کشیده است
آن چشم مست که دام بلا شد برای دل
هرگز کسی به عالم و آدم ندیده است
گفتی دلی به غیر دلم مبتلا نشد
بنگر که قلب این همه پایت طپیده است
گویا نگاه روشنت ای مهربان ترین
بر آسمان تیره ی قلبم سپیده است
هرگز نمی روی ز خیالم خدا یقین
در روحت از حقیقت عرفان دمیده است
لیلای سرزمین منی این عجب که نیست
مجنون صفت به سوی تو روحم دویده است
سُبحانَ الله یا فارجَ الهَم وَ یا کاشِفَ الغَم .
فرّج هَمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحَم ضعفی
و قِلَّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی مِن حیثُ لا اَحتَسِب.
یا رَبّ العالَمین.
لب تشنه ام ای ابر برمن نمی باری؟
باران به قلب من دیگر بگو آری
من بی تو درگیرم در اوج تنهایی
شب می شوم بی تو غمگین و تکراری
موجم که می خوابم در انتظار تو
برپاشو ای طوفان طوفان رگباری
رودم که می افتم هردم به پای تو
سرزنده ام از تو وقتی که می باری
دنیای من امروز لبریز تشویش است
وقتی که گرداب است در خاطرم جاری
تاریک و خاموشم نوری به راهم نیست
مهتاب من شو عشق در عین بیداری
تاانتهای شب با گریه می خوانم
تا صبح روشن را آدینه بگذاری
لب تشنه ام ای ابر بر من نمی باری
باران به قلب من دیگر بگو آری