من شکل پنجره ای رو به جنگلم
پیچیده اوج نگاه تو در تنم
با آن نگاه مست وابسته می شوم
هر لحظه از نسیم تو باشد طپیدنم
گنجشکها بر لب تو حرف می زنند
من در برابرت نفسی دم نمی زنم
صدها پرنده از سر تو کوچ می کنند
من از تو پا نمی کشم و دل نمی کنم
مثل همیشه... زیبا و خوندنی...ازخوندن وبلاگتون لذت بردم
سلام محسن جان غزل های با احساس وقشنگی داری موفق باشی.
مثل همیشه...
زیبا و خوندنی...
ازخوندن وبلاگتون لذت بردم
سلام محسن جان غزل های با احساس وقشنگی داری موفق باشی.