اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

سقا

خواست تا یک جرعه برگیرد ز دستش آب ریخت 

 

اشک از چشمان خون پالای آن مهتاب ریخت 

  

مشک را با خون دل تا به گلو سیراب کرد ... 

 

تیر از هر سو به چشمش قصه ای از خواب ریخت 

.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد