حالا که می روی ، برو اما یواش تر
آهسته تر قدم زن و حتی یواش تر
رو می کشی تو از من و آرام می روی
طاقت ندارد این دل تنها یواش تر
پوشیده ای لباس نو اَت را تو را خدا
دامن بکش به دامن صحرا یواش تر
باور بکن که بعدِ تو باران واژه ها
تر کرده برگ دفتر من را یواش تر
آیا هزار و یک شب من را شنیده ای؟
بی آنکه بشنوی بکش اما یواش تر
باشد قسم به حرمت عشقت که می روم
از کوچه ی خیال تو شبها یواش تر