اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

چاقو

زن صدای خنده های مرد را که شنید خندید. 

از لای پلکهای به خون نشسته اش نگاه کرد.

مرد داخل می شد و چاقو تیز تر... 

از چشم زن خون می چکید. 

نظرات 2 + ارسال نظر
تلاله 12 آبان 1389 ساعت 10:32

سلام.
فک کنم جریان خریدن چاقوی منه....منم سلاح سرد همرام دارم همیشه

تلاله 18 آبان 1389 ساعت 10:40

سلام داداشی من.این روزا خیلی خوبم.به حرفات گوش دادم.یه کم شیطون تر شدم.روحیه ام عالی . مرسی.مرسی.
پست آخرم رو بخون برام نظر بزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد