رفتی سفر به خدا می سپارمت
با چشم تر به خدا می سپارمت
هرگز نشد ز غمم خنده های تو
دردا خبر، به خدا می سپارمت
***
یاد آن ایام شیدایی به خیر
آن همه آشوب و رسوایی به خیر
یاد باد آن لحظه که دیدم تو را
یاد آن پایان تنهایی به خیر
***
ای تمام خواهش و آمال من
ای که غافل مانده ای از حال من
بی توام اکنون و یادم نیستی
وه چه بد تعبیر بود این فال من
روزی
مرگ را
نقش خواهم زد
بر دیوار خانه:
سوداگری بی منطق آب و باران
و زمینی که سیراب تر از دریا
ثانیه شمار مرگ است...