بی تو منم کنار ورقهای بی قرار مشتی کتاب،دفترایام سرد وتار
یک جام سرد رنگ رخ رفته ازهراس یک شاخه گل به رسم قدیم گل بهار
یک ساز خسته و بیتی ترانه، باز سیمی که ر نمی دهد که بیاید دگر به کار
من هستم و خیال نفسهای پاک تو من هستم و خدا و نفسهای بی شمار
در یک اتاق که جا کرده درخودش قلب مرا و دهد دائمش فشار
با یک حیاط که باران ندیده است جز قطره های اشک مرا گوشه و کنار
بی تو منم و همین جمله های کور بی تو منم و همین گریه های زار
اینجا سکوت هق هق من می دهد به باد این هدیه ای که مانده زیاد تو یادگار
حالا که جام می زنم و می روم زهوش دردا منم کنار ورقهای بی قرار