...وپرنده را پرواز آزادیست
آنجا که قفس
تعریف ساده ای از دلبستگیهای ماست.
وافق پنجره ای که چشم را می دزدد،
وشعر حنجره ای که باز می خواند:
"آی ،زمستان بی تو چقدر بی برف است".
وتو...
جا مانده ای درست کنار شتاب زده ترین نگاه،
آن روز مسخ شده در ازدحام فکر،
حتی خیال هم منتظر رفتنت نبود.
حالا تو بال داری و شمع می رقصد
کولی صفت کنار قطره اشکم.
و ناز می خندد،
عکسی که قاب گرفته تو را در خویش.
با آن نگاه با من به رمز می گوید