با علی معلم به بهانه ترانه
قواعدی که در جان ماست
- دلیل گرایش عمومی به ترانه چیست؟
* اگر به رسانههای عمومی و خصوصی، از جنبه همه گیر بودن و همه کس فهم بودن توجه کنیم، درمییابیم که بین طبقه فرهیختهای که طلایهداران سلسله آدمیزاد هستند و جماعت پیام گیرندگان، تبادلی مثل گذشتهها وجود دارد. لیکن به تناسب و تقاضای وسایل موجود بهترین راه و سادهترین راه و زیباترین شیوه را انتخاب میکنند تا به این وسیله پیامهایشان را برسانند. اگر به معنی و مفهوم ترانهها در همه جهان توجه شده باشد, ترانهها دیگر حرفهای عاشقانه یک طرفه یا دو طرفه نیست. ترانهها مشمول و مملو از مسایل اجتماعی, عرفانی, علمی و سیاسی و... است. ای بسا در آینده بعضی از فلاسفه بعضی از اهل علم, بعضی از متفکران و معلمان اجتماع این شیوه را برای تربیت انتخاب کنند. به دلیل این که با یک ترانه شما مفهومی را به تعداد کثیری از انسانها انتقال می دهید که حداقل دو ویژگی قدیمی در آن وجود دارد؛ همان دو ویژگیای که در شعر و منشا آن است اول تخیل، تخیلی که با تعقل و تجربه نسبت داشته باشد، خویشاوند باشد و تخیل هم به معنی تعلیق صفت، آن است که سه برابر و چهار برابر تاثیرگذار خواهد بود چرا که صدای خوش هم کلام را همراهی میکند، موزیک هم کلام را همراهی میکند, گاهی تصویر هم همراهی میکند و پیام گیرنده با یک کلیتی طرف است که مطلب را هم میبیند، هم میشنود، هم حس میکند و در عین حال لذت هم میبرد.
- آیا گرایش به ترانه، رسانگی شعر را تایید میکند؟
* البته از قدیم، فرهنگ شفاهی بر فرهنگ کتبی غلبه داشته است. فرهنگ کتابتی تحمیلی بود و تبدیلی بود که به اندازۀ سودمندیهایش، زیان هم با خود آورد. انسان را از هم گسیخت، اصناف به وجود آمدند، صاحبان اطلاع به وجود آمدند، هر گروهی از گروه دیگر با تقسیم کردن و ایجاد اصطلاحاتشان مرزهایی گذاشتند و آدم عادی را هم به حیطه اقتدارشان راه ندادند. یعنی مردم نه فیلسوف بودند، نه عارف و ادیب. فرهنگ فولکلور و عامیانه که گاهی هم با توهین از آن یاد میشود (هرچند که همه ذخیرهها از نزد همین مردم میآید) به چیزی گرفته نمیشد. حال این پیام دهنده است که باید بکوشد و دل پیام گیرنده را که عموم مردم هستند، با هنر و با کلماتی شیرین و پیامهایی درست به دست آورد و فهم و درایت صحیح و کافی را در اختیار آنها قرار دهد.
البته ترانههای لاابالی و پوچ با این تعداد تولیدی که امروز در سطح جهان میبینیم، کنار خواهد رفت. یعنی فهم و درایت مردم در تشخیص خوب و بد این متاع، آن قدر بالا خواهد رفت که ترانهسرا کم از شاعر قصیده سرای قرن 5 و 6 ایران و عرب نخواهد بود.
- تاثیر ترانه بر دیگر قالبهای شعری چگونه خواهد بود؟
* قطعا این قالبها را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد. فرض کنید قصیده فقط به عنوان یک جنس عتیقه نگهداری خواهد شد که گاهی سروده و به رخ کشیده شود تنها به این منظورکه شاعر نشان دهد توانایی انجام کارهای بزرگی که خاقانی و رودکی هم میکردند را دارد. در واقع کسی نیست که صلهای بدهد و صلهای بگیرد. اصلا آن چه که تولید میشود کالا و متاع فرهنگی به حساب میآید و قیمت گذاری خاصی برای آن در نظر گرفته شده است. این نوعی ارزش گذاری است، ولی ارزش گذاری معنایی را نوع دیگری باید تعریف کرد که این جا مجال بحث نیست.
- چرا امروز خروج بر وزن وقافیه به بهانه سرودن قالب ترانه مد شده است؟
* فکر نمیکنم این مورد همگانی و همیشگی باشد. نکتهای را در این جا متذکر میشوم و آن این که شاید اگر یک چنین کاری هم انجام میشود، بر میگردد به تجددی که چندی پیش, از 200، 300 سال پیش آغاز شد که احساس میکردند از منزلی که هستند باید حرکت کنند اما نمیدانستند باید به کجا بروند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که همه مفهوم عدل را در تساوی، تقارن و توازن می دانند. ما میدانیم که عدل در موسیقی آن قدر اهمیت دارد که در ریاضی. به این دلیل که این دو ساخت ریاضی دارند و هر جا که موسیقی تجلی کند ریاضی هم هست و امروز هم وقتی میرسیم به شخصیتی مثل فیزیکدانهای بزرگ مثلا از انیشتین به این طرف، به کشف تقارنهایی در جان جهان می رسیم. تقارنهایی نه از آن جنس که بشود به آسانی نسبت خیالات به آن داد و از آن عبور کرد. اگر دیروز عارفی از تقارن حرف میزد، میگفتند بیشتر از خیالات استفاده کرده است ولی امروز وقتی «هایزن برگ» این حرف را میزند وقتی شخصیتهایی در این حد از ساخت و پرداخت جهان که از زیباترین تعادلها، تساویها، تقارنها و کلماتی از این دست برخوردار است سخن میگویند, معلوم میشود که این امر مسالهای فطری و بنیادی بوده و ابداع و اختراع سلیقه چند آدم با ذوق نیست که بتوانیم آن را انکار کنیم. ما موسیقی را در صورتی که گوش نواز و مطبوع باشد، دوست داریم و تنها موسیقی آن وقت گوش نواز است که با قواعد موسیقی به گوش برسد، قواعدی که در جان ماست و اکتسابی نیست. قواعدی که با تپش دل، با ضربان نبض با باد و با صدای پرنده و با همه تعادلها و تقارنهایی که در جهان وجود دارد در ارتباط است و آن را با شیر مادر به ما نوشاندهاند. شاید این بلندپروازیها و زیادهرویها از کم سوادی و بی سوادی باشد اصولا خروج از وزن و حتی قافیه - قافیه از وزن جدا نیست - نشانگر سهل انگاری شاعر است. همیشه روی افراط و تفریط نمیشود حساب کرد. آن چه که غلط باشد به سرانجام نمیرسد اما آثار درست مطمئنا پشتوانه ای با نام فطرت انسان و گوش تمیز سلسلۀ آدمیان دارد.