اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

عاشقانه

برای تو می نویسم که عاشقانه دوستت دارم. 

یک شب خوابتو دیدم. باورم نمی شد این همه به من نزدیکی. مثل ابرای بهار اشک می ریختم. 

چه احساس قشنگی بود. چقدر زیبا بودی و مهربان. 

خدایا ممنونم.  

اکنون تو از دنیا رفته ای ولی در دل تمام مردم ایران زنده ای. 

خیلی دوستت دارم. 

با آن چهره ی خندان و نورانیت.با آن ابروان سفید و بلندت. چقدر برای من مقدسی همچون پیمبری معصوم. 

اگر امروز بودی چه احساسی بود آن لحظه ای که به دستانت بوسه می زدم. 

روحت در جوار رحمت خداوند مهربان ای مهربان من. 

چکار کنم که واقعا دوستت دارم. 

خدایا سپاس.

نظرات 2 + ارسال نظر
تلاله 18 بهمن 1388 ساعت 11:38

آره واقعا دوست داشتنی بود...من زیاد یادم نیست اما وقتی رفت اول ابتدایی بودم....آقا جونم خیلی گریه کرد ////اونقدر که روز خاکسپاری امام او هم رفت....
دایی هام .بابا وهمه دوستاش رفتن تهران ....اما چقدر سخت بود رفتنش..همون اندازه که آمدنش شیرین بود...
کاش رده بالایی ها قدر ومنزلتش رو درک می کردن و مثل او عمل می کر دن اما دریغ ودرد......

آدم برفی 21 بهمن 1388 ساعت 09:38

سلام
یادش بخیر وقتی پدربزرگم زنده بود بهشون می گفتم شما چقدر شبیه امام خمینی هستین.
متاسفانه خانواده مخالف هستن و من به احترام اونا چیزی نگفتم. مهم نیست شعر رو که مخالفش نیستن تازه خیلی تشویقم می کنن.
گیتار هم قابل شما رو نداره.
خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد