اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

اینجا... سکوت:فریاداست!

برای سبز بودن بهار لازم نیست. تو خود جوانه باش و بروی.

دیگه کسی مزاحم نشه

به نام خدا

از قدیم گفتن چیزی که عوض داره گله نداره. جواب ِ های، هویه!!!

و به قول ِ باک جواب این جفنگت آن جفنگ است.

نمی دونم چرا بعضیا همیشه حق رو به خودشون می دن؟ چرا بی انصافی می کنن؟

چرا نگاهی به دور و برشون نمی کنن و ببینن واقعا چه خبره؟

فقط بلدن تلفونو بر دارن و چند تا حرف نا مربوط بزنن در حالی که خوب می دونن اصلا کارشون صحیح نیست.

یک روزی شما به اشتباه از کوچه ای گذر می کنید . جلوتونو می گیرن که چرا از اینجا رد شدی؟ شما هم راهتونو می گیرید و عبور می کنید. حالا آیا شما واقعا باید از هر کوچه ای که رد می شید جواب بدید که چرا از اینجا دارم عبور می کنم؟

می دونم در طی این مدتی که این مطلب آخری رو نوشتم خیلی از شما بازدید کنندگانی که وبلاگمو خوندید از لحن نوشتنم متعجب شدید و گفتید که با توجه به سابقه نوشتاری من نوشتن یک همچین متنی دور از شخصیت من بود اما بعضی از شما دوستان عزیزم از اوضاع و احوال من باخبرید. پس بدونید چقدر تحت فشار بودم و چقدر از دنیا و آدماش بیزار و متنفر شده بودم که قید همه چیزو زدم و اون رو نوشتم.

خوشحالم که خیلیاتون اونو خوندید و خوشحالم که خیلیاتون منو درک کردید.

الان هم اصلا ناراحت نیستم از اینکه اونو نوشتم.

توی یک رابطه وقتی همه چیز تموم می شه و شما پاتونو می کشید کنار دیگه طرفتون حق نداره مزاحمتون بشه و تازه یه چیزم طلبکار باشه.

هرانسانی تحملی داره و اگه بیشتر از حد بهش فشار بیاری حتما از کوره در می ره.

ما انسانیم و حیوون نیستیم که بخواییم توی سر و کله هم بزنیم تا حرف همدیگرو بفهمیم. ما آزادیم و حق انتخاب داریم و هیچ کس حق نداره به بهانه های شخصی برای دیگران ایجاد مزاحمت کنه.

اینارو می گم تا بدونید از دروغ بیزارم. از آزار و اذیت متنفرم. از غیرتهای جاهلانه و بدون فکر حالم به هم می خوره. از اینکه ادعای انسانیت بکنیم اما بویی از اون نبرده باشیم.

خدا زبونو نداده برای فحاشی و بد دهنی. چند بار تا حالا خدا رو به خاطر همین زبون شکر کردین؟ چند بار ذکر خدارو بردین و برای رضای خداوند از خدا اطاعت کردین؟

باور کنین توهین و بد دهنی کاری نداره اما پس شرف و آبرو چی می شه؟

من دارم به هر زبونی فریاد می زنم که دنبال صلح و آرامشم ، اما انگاری فایده ای نداره.

دیگه برام مهم نیست چی فکر می کنید. فقط مثل انسان رفتار کنید.

خدایا ببخش اگر کاری کردم که بر خلاف رضای تو بود. من همه را می بخشم و بد و خوبشان را به تو واگذارمی کنم و امیدوارم تو نیز از من بگذری و مرا ببخشی.

می دانم نبوده ام آن بنده ای که تو دوست داشتی باشم اما تو آن خدایی که همیشه بوده ای و خواهی بود تا همیشه.

نظرات 3 + ارسال نظر
تلاله 8 بهمن 1388 ساعت 10:09

سلام .خوبی که؟خدا رو شکر اگه خوبی..
آره من که درکت کردم امید دارم هیچ وقت دیگه واست پیش نیاد نتونستم کمکت کنم اما برات دعا می کنم .تو هم برای من دعا کن . امتحان دارم اما حوصله درس خوندن ندارم یعنی ذهنم مشغوله بی خودی ...راستی امروز تولدمه ...اما اصلا خوشحال نیستم .کاش نبودم رو دنیا...امروز خدا بزرگترین اشتباه رو کرد.........
ممنون که آمدی

میترا 10 بهمن 1388 ساعت 09:34

سلام
جالب اینجاست شما تو پست قبلیتون خودتون بد دهنی و توهین کردین حالا اینارو می نویسین...
(خدا زبونو نداده برای فحاشی و بد دهنی. چند بار تا حالا خدا رو به خاطر همین زبون شکر کردین؟ چند بار ذکر خدارو بردین و برای رضای خداوند از خدا اطاعت کردین؟
باور کنین توهین و بد دهنی کاری نداره اما پس شرف و آبرو چی می شه؟)
هیچ وقت نباید دیگران رو بعد از یه اتفاق بد به خاطر بد دهنی خودشون درک کرد. اینجوری بی ادبی رواج پیدا می کنه با بهونه اینکه من ناراحت و عصبانی هستم.
من وبلاگم رو حذف کردم. اگه میخواین جواب بدین همین جا میام و سر میزنم.

به نام خدا
نمی دونم شما کی هستید اما اینو بدونید من همیشه در زندگیم سعی کردم انسان خوبی باشم. اگرم حرفی نوشتم واقعا در شرایط روحی و روانی بدی بودم. البته باز هم در اون شرایط سعی کردم از کلمات رکیک استفاده نکنم.
شما هیچ چیزی از من نمی دونید.
مطمئنم اگر جای من بودید این حرف رو نمی زدید.
دوست خوبم من از تو و تمام عزیزانی که به وبلاگم سر زدند و لطف کردند و نظر گذاشتند از صمیم قلب معذرت خواهی می کنم .
امیدوارم شما نیز مرا ببخشید.
در پناه خدا موفق و با ایمان باشید.

میترا 13 بهمن 1388 ساعت 07:57

سلام
میدونم شما آدم خوبی هستین نیاز به گفتن نبود.
شما رو درک می کنم. اما باید صبور بود. گذشته رو فراموش کنید چون آینده تون تباه می شه.
موفق و پیروز باشید.
میترا

به نام خدا
گذشته تمام شده اما وقتی آدم به خودش نگاه می کنه و اون گذشته رو می بینه خیلی دلش می گیره و باورش نمی شه.
گذشته ها گذشته اند اما وقتی به زخمهای قلبت نگاه می کنی دردی سخت تو را درهم می کوبد.
چه کسی جواب قلب شکسته ام را می دهد؟

امروز بعد از گذشت آنهمه روزها؟

صدایی مرا به خود می آورد

خود کرده را تدبیر نیست
***
هر کار می کنم از ذهنم نمی روی

بیچاره من که می انگاشتم دوستم داری!...

کسی بر سر شانه ام می زند

اینهمه بغض نکن، تمام آینده های روشن از آن تو.
****
من شما رو نمی شناسم. نمی دونم چرا دارید وبلاگتونو حذف می کنید اما از اینکه با من همراه بودید و به وبلاگم سر زدید ممنونم.
شما هم در پناه خدا شاد و پیروز باشید.
با تشکر محسن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد